Rasa Animal Shelter

دو ماه و نیمش شده بود و خیلی سخت بود دل کندن ازش ولی راه دیگه ای نبود. صداش زیاد شده بود و هر روز همسایه ها شکایت میکردن. یه روز اومدن با مامور برای بار سوم و با تهدید مجبور کردن که جیمی رو ببریم.
یکی که مثلا اسمشو گداشته بود دوست در نبود من بردش سرخه حصار ولش کرده بود استرس شدید اون ساعت ها قابل وصف نیست. 

معجزه بود که خودش اومد جلوی ماشین و دو ساعتی که اونجا اواره بود بدترین لحظه هامون بود.
از ساعت یک تا چهار عصر فقط زوزه کشید...
دیگه جدا شدن ممکن نبود.

جیمی ‌امروز نگهبان و مربی سگهایی هست که قراره در اینده از پناهگاه محافظت کنند