Rasa Animal Shelter
زندگیمون روال عادی خودشو داشت
صبح ، ظهر ،شب و روزمرگی کسالت بار
تا وقتی که یه روز عصر وسط اینهمه هیاهوی شهری سر راهمون قرار گرفتی و زندگی مسیرش عوض شد
شدی جیمیکوچولوی زندگیه ما
و قصه ای که کم کم شروع شد
جیمی رو روزی که پیداش کردیم فقط نهصد گرم بود
نگهداریش برای ما واقعا آسون نبود سگ بزرگی میشد و هر روز شیطونیش بیشتر میشد.
خیلی تلاش کردیم یه خونه مناسب براش پیدا کنیم که حیاط داشته باشه و بتونه فعالیت و جنب و جوش داشته باشه اما هیچ جایی نبود
جیمینژاد خاصی نداشت و کسی قبولش نمیکرد
به فکر پناهگاه رفتنش افتادیم و بالاخره از یه پناهگاه براش پذیرش گرفتیم